تمام باورها و رفتارهای ما از ذهن مان سرچشمه می گیرد. به توانایی مدیریت کردن افکار و باورها مدیریت ذهن می گویند. ذهن و مغز مهم ترین عضو در بدن هر انسان می باشد. با مدیریت ذهن توانایی کنترل امور و آنچه در زندگی ما رخ می دهد را بدست می گیریم. می توانیم آن گونه شویم که می خواهیم. واقعیت این است که اگر ما بتوانیم ذهنمان و مغزمان را مدیرت کنیم، میتوانیم به تمام خواستهها و آرزوهای زندگیمان برسیم. فقط کافی است با ذهن خود آشنا شویم آنگاه ذهن ما رفتارها و برخوردهای جدید را میآفریند.
ذهن و مغز هر دو یک جز واحد هستند. اگر مغز را به کامپیوتر تشبیه کنیم ذهن همان نرم افزار و یا برنامه های اجرایی است. به سخت افزار این کامپیوتر مغز گفته می شود. هنگامی که میخواهیم از قسمت های مختلف این عضو مهم صحبت کنیم کلمه مغز را به کار میبریم. هنگامی که منظور ما اشاره به کارکردها و یا تصمیمات مغز باشد از کلمه ذهن استفاده میکنیم.
توانایی های ذهن و مغز ما بسیار زیاد است. هر انسانی قادر است فعالیت ها و کارهای متفاوتی را انجام دهد، مسائل زیادی را یاد بگرید، مسیرهای عصبی بیشماری را در مغز خود به وجود آورد و توانایی های بیشماری را کسب کند. در گذشته بیان میشد که افراد نابغه و افراد برتر جامعه از حدود ده درصد ظرفیت مغز و ذهن خود استفاده میکنند و در انسان های معمولی این درصد کمتر است. تحققیات جدید نشان میدهد ذهن و مغز همه انسانها مانند هم است. ذهن همه با حداکثر توان و ظرفیت خود در حال کارکردن است. تفاوتی که بین ذهن و مغز افراد نابغه و برتر با انسان های معمولی وجود دارد، نحوه استفاده و مدیریت ذهن است که توسط هر شخص انجام میپذیرد.
واقعیت این است که هرکسی که بخواهد از ذهن خود بهترین استفاده را کند حتماً موفق خواهد شد. در گذشته دانستههای ما در مورد ذهن و مغز بسیار کم بود و انسان به مغز و ذهن خود آگاهی نداشت. با پیشرفت علم و تکنولوژی آگاهی انسان از این قدرت نهفته، ذهن، بیشتر شد. در صورت اینکه بخواهیم میتوانیم بهدرستی از ذهنمان استفاده کنیم.
از آنجا که ذهن ما بیشترین اثر بر روی روابط، کار و زندگی ما دارد پس مدیریت ذهن میتواند بسیار مفید واقع شود. اگر ما بتوانیم بر ذهنمان تسلط یابیم و به گونه ای رفتار کنیم که کنترل ذهنمان در دست خودمان باشد به بسیاری از اهداف خود در زندگی دست مییابیم.
واقعیت این است که ما در اکثر مواقع تحت کنترل ذهنمان هستیم و ذهن است که ما را کنترل میکند. هنگامی که در گذشته گیر کردهایم و یا درگیر ناراحتیهای گذشته هستیم ذهن است که ما را کنترل میکند و آن چه ما در این مواقع انجام میدهیم از ضمیر ناخودآگاه ما سرچشمه میگیرد. بسیاری از تصمیم های ما در اثر ضمیر ناخودآگاه ذهن ما است که به راستی در بسیاری از اوقات ما به آنها دسترسی نداریم و نمیدانیم علت بسیاری از تصمیمهای ما چه چیزی بوده است. پس بهتر است در انجام هرکاری ذهنمان را مدیریت کنیم و کنترل آن را در دست بگیریم به جای آنکه اجازه دهیم ذهن مان کنترل ما را در دست گیرد.
از آنجا که بسیاری از تصمیم های ما در زندگی توسط سیستمی انجام میشود که به آن تفکر سریع گفته میشود و این سیستم خودکار و سریع است و از پیش زمینه های ذهنی ما برای تصمیم گیری استفاده میکند پس مدیریت ذهن کار آسانی نخواهد بود زیرا به تلاش و پشتکار نیاز دارد و همچنین باید با تفکر سریع مقابله کند تا تصمیمهای انتخابی از جانب سیستم تفکر سریع ذهن را نپذیرد. پس ما باید با تلاش ذهنی کافی همیشه سعی کنیم ذهن مان را مدیریت کنیم تا بهترین تصمیم و عملکرد را در زندگی داشته باشیم. اگر چه مدیریت ذهن کار آسانی نیست و به تلاش نیاز دارد اما این کار با تمرین و پشتکار عملی است و نتایج بسیار مطلوبی دارد.
همانطور که گفتیم زمانی که کنترل ذهن مان را بدست گرفتیم بر بسیاری از مشکلات زندگی پیروز میشویم در واقع این ما خواهیم بود که ذهن را کنترل میکند نه اینکه ذهن ما را کنترل کند و به هر سمتی که خواست هدایت کند.
برای مثال فرض کنید که برای حفظ سلامت باید روزانه ورزش کنیم ولی از آنجا که همیشه از ورزش فراری بودهایم، با اینکه میدانیم ورزش برای سلامت ما مفید و ضروری است از انجام آن پرهیز میکنیم. علت این امر این است که ما ذهنمان را به حال خود رها کردهایم و آنطوری زندگی میکنیم که ذهن ما میخواهد پس او ترجیح میدهد همانند سابق ورزش نکند. ذهن و مغز ما از انجام کارهای جدید فراری است و تمام تلاشش را میکند که ما را از انجام کارهای جدید دور نگهدارد. این وظیفه ماست که با آگاهی از قوانین ذهن و مغزمان تمام تلاش را برای ورزش کردن انجام دهیم و در واقع آن گونهای رفتار کنیم که برای ما بهتر است.
یکی از بهترین روشهای مدیریت ذهن این است که هنگام تصمیمگیری هایمان چند لحظهای فکر کنیم و اجازه ندهیم ذهنمان ما را کنترل کند. اگر خاطرات تلخ گذشته مدام ما را آزار میدهد این تقصیر ماست که به ذهنمان اجازه همچین اتفاقی را دادهایم. هر موقع موضوعی شما را ناراحت کرد چند لحظه صبر کنید و به خود بگویید دیگر نمیخواهم ذهنم مرا کنترل کند. تحت هیچ شرایطی به آن موضوع فکر نکنید. در واقع یک موضوع مهم و جالب انتخاب کنید و وقتتان را با آن پر کنید.
اگر دوباره ذهن شما افکار مزاحم را برایتان پررنگ کرد اصلاً نگران نشوید زیرا بسیار طبیعی است و این اتفاق چندین بار پیش میآید. با این افکار مزاحم نجنگید و به آنها فکر نکنید، فقط آن را گوشهای نگهداشته و به آنها بگویید فعلاً برای شما وقت ندارم بعداً به شما رسیدگی میکنم . برای خود و زندگیتان بیشتر ارزش قائل شوید و به این افکار ذهن بها ندهید. بارها و بارها این کار را تکرار کنید تا ذهنتان شرطی شود و دیگر به این افکار بها ندهد.
واقعیت این است که ذهن متوجه میشود این افکار بینتیجه هستند و بهصورتی باور نکردنی این افکار از ذهن شما ناپدید میگردند. حتی اگر دوباره آنها را به یاد آورید، دیگر ناراحت نمیشوید زیرا همانطور که شما آنها را نادیده گرفتید ذهن هم آن را نادیده گرفت و به سادگی درمییابید که با تلاش ذهن و افکارتان را در دست گرفتید.
کلمات کلیدی: